یک زندگی و دو انتخاب:

انتخاب کن توسط مسائلت شکار شوی یا انتخاب کن مسائلت را شکار کنی. انتخاب دیگری درکار نیست. «فیل سیاه»

مهدی نصری

کوتاه درباره مهدی نصری

تردیدهایم را ستایش می کنم

تردیدهایم را ستایش می کنم
نشان می دهد هنوز زنده ام
تردیدهایم همزاد منند
مرا نترسانید
وحشت من از سایه ایست
که هنگام غروب
از خود می ببینم
به بلندای مسیر است
انگاه که دریابم
در سرجای خودم
ایستاده ام بی حرکتی

تردیدهایم را ستایش می کنم بیشتر بخوانید »

حال چهار گمشده داشتم

فرزند احساسم زاده ی تفکر درپی تو؟یا خویشتنم؟ با تو احساسم بی تو گمشده ام در پی جهان نبودم اما انرا برایت می خواستم و من گم شدم در پی تو یا برای تو موجها مرا می بردند و من سخت تلاش می کردم بین نفس و کف حال چهار گمشده داشتم تو و من

حال چهار گمشده داشتم بیشتر بخوانید »

خیلی دیر آمدی رفیق

خیلی دیر آمدی رفیق قدمهایت کند بود کمی هم آهسته با روانی افسرده قلبم گشوده بود اما نسیمی نوزید و اینک خاطره ای در کویر این دل می آیی اما تردید را چه کنم که مرا در برگرفته نمی خواهم باز رها شوم تنها و سرگشته گر خرابش نکنی تو نیز حیرانی و کمی اشفته

خیلی دیر آمدی رفیق بیشتر بخوانید »

گفت و شنود ثبات کسالت

آیا کسی به انها گفته است که بدنبال ثبات باشند؟
نمی دانم.اما ان را جستجو می کنند
ایا ثبات را می توان نگه داشت؟
تصور نمی کنم امکان داشته باشد
اما دائم نگران از دست دادنش هستند
پس انها به ثبات می جسبند در حالیکه ثبات انها را تغییر می دهد
ثبات برای انها به تصور خودشان ثبات می اورد اما ملال را نیز ثابت می کند
چگونه است که تغییر را معادل نگرانی می دانند؟
نمی دانم اما روی خوش به ان نشان نمی دهند

گفت و شنود ثبات کسالت بیشتر بخوانید »

گفت و شنود ،حقیقت درون و بیرون

پرسیدم چگونه می توانم حقیقت درونم را پیدا کنم
گفتم مگر گم شده است
گفتم نمی دانم،شاید،شاید هم من گم شده ام
گفت حقیقت بیرونی را پیدا کردی،
گفت باد نیاز دارد نشان دهد می وزد
گفتم نه
گفتم گل سرخ سعی می کند زیبا باشد
گفتم نه
گفت هر قصدی برای نشان دادن فریب است،پس دست از فریب بردار
گفتم دیگر چه کنم
گفت هر چه شنیدی انجام بده،انگاه حقیقت استاد تو خواهد شد

گفت و شنود ،حقیقت درون و بیرون بیشتر بخوانید »

حالمان بد بود که باز کسی امد خواست بدترش کند گفتم نه دیگه من خودم خراب عالمم دید فایده ندارد راهش را گرفت و رفت و از ان روز دیگر کسی نتوانست یا نخواست نمی دانم اما دیگر کسی حالم را بد نمی کند گاهی خوب می کند اما دیگر کسی نتو انست خرابم کند

بیشتر بخوانید »

گاهی بهتر است نمانی جای تو نیست

گاهی نباید بمانی
گاهی باید به اندازه بمانی
گاهی ماندنت ازار دهنده می شود
گاهی ماندی اما نماندی
چگونه امدن را همه می دانند
چگونه رفتن را نمی دانند

گاهی بهتر است نمانی جای تو نیست بیشتر بخوانید »

اما چرا نگاهم به کودکیم است

بزرگ شدم اما چرا نگاهم به کودکیم است این نوستالژی عجیب مخلوطی از شادی و غم کودکی هستم بزرگ شده یا بزرگی هستم کودک اکنون ، کجا گم شده چه زمانی وداع کردم با لحظه و دم در حسرت گذشته و ابهام آینده و بار هستی را به سختی به دوش می کشم این چه

اما چرا نگاهم به کودکیم است بیشتر بخوانید »