دوره شکار مساله

کارها تا حدی قابل برنامه ریزی هستن   اما زندگی نه

قضاوتهاتو را با خود بیار آنها را پشت در نگذار تلاش بیهوده ایست که ازت بخواهم تجربیاتت رو بی خیال شی اونا بخشی از زندگی تو هستن اما مرا ببین، مرا بشنو،مرالمس کن با من در بیاویز مرا عریان ببین اما نه جسمم را زخمهایم،اشکهایی که دیگر ناپدید شده اما در ته قلبم و روحم

گفتم شکار خوب است؟
گفت تا چه چیزی شکار کنی؟
گفتم پرندگان را
گفت شرطی دارد
گفتم اگر شرط را برآورم آزادم؟
گفت آزادی هر چه می خواهی شکار کنی
گفتم چه شرطی؟
گفت در پی شکار خویشتن باش
……
گفت اکنون ابزار شکارت را می بینی
گفتم چشمانم را می گویی؟
گفت هم آری هم نه
گفتم چه مانده است ؟
گفت چشم بدون روح سرکش باری اضافه است
کمانداریست که هم پیکان را تلف می کند هم شکار را
گفتم این کمان سالهاست که چنین عادتی دارد

انسان شهری و انسان افسانه ای
ساده دل روستایی ما فکر می کرد مردم شهر به چیزهایی که میگن اعتقاد دارن

اولین بار با کلمه صداقت روبرو شد دید همه میگن ما از صداقت خوشمون میاد و ما ادمای صادقی هستیم
البته ساده دل روستایی چون خودش صادق بود فکر می کرد مردم شهر هم همینطورن
اما دید هر جا حرفش رو میزنه و نطرش رو میگه ادمها اشفته و خشمگین میشن
اولش فکر کرد حرفاش بد بوده یا لهجه اش مشکل داره یا به زبون اونا وارد نیست،به قول شهریها کلام را باید تلطیف کرد ، اما بعد دید نه مشکل چیزه دیگه ایه
این دفعه سعی کرد بیشتر در رفتار مردم دقت کنه و شروع کرد برای خودش قانون گذاشتن
تجربیات یک اسان ساده دل روستایی ایرانی

خیلی ها فیلم تایتانیک را دیده اند  اما بجز داستان ظاهری یک عشق چه می بینید؟بجز تکنیکهای جلوه های ویژه چه می بینید؟،بجز فیلمی پرفروش چه می بینید ؟یکبار دیگر فیلم را ببینید اما از زاویه زندگی به ان نگاه کنید و در هر بخش از فیلم که اتفاقی می افتد خود را جای یکی از شخصیتها بگذارید مهم نیست زن هستید یا مرد جای هر کدام  خواستید خود را بگذارید و تصور کنید که واقعا جک هستید یا رز اما آهسته فیلم را جلو روید و درخود بپرسید چه می بینید و اگر شما بودید چه تصمیمی می گرفتید این بار فیلم را از زوایه معمای زندگی ببینید به اجبار و اختیار به اتفاق و تصادف به ندانستن آینده غیر قابل پیش بینی فکر کنید شاید اینگونه دیدن چند ساعت طول بکشد می توانید در ساعتهای مختلف و در روزهای مختلف  هر بخش از فیلم را ببینید اما بیش از هر روانشناس و روانکاوی شما را به خودتان می شناساند دقیقا به احساسات خود توجه کنید و سوال را از خود بپرسید اگر من بودم چه می کردم

اولین گام شکارچیقبل از هر چیز به شکار را از خود آعاز می کندبه عمق جنگل خویش می رود،به تاریکترین قسمتهای جنگل خودبه گلهای خویش مشغول نمی شودمی بوید و راه خود را ادامه می دهد انجا که کسی جرات رفتن نداردحتی خود شکارچیاما باید برودانجا به دنبال خود می گرددردپای خود را جستجو می

صدو چهل سال پیش نیاز بود انسان ایرانی خواندن و نوشتن یاد بگیرد تا .۱کارهایی که نیاز به خواندن و نوشتن نیاز دارد را انجام دهد .۲حساب یاد بگیرد ، تا بتواند با اعداد و ارقام کارکند .۳هندسه یاد بگیرد تا در محاسبات مربوط به سطوح،فضا و بنایی لنگ نماند .۴شیمی ،فیزیک،زیست شناسی یاد بگیرد

شیر بچه : بابا بابا علف چیه؟ شیر پدر: آهان همین چیزای سبز که اطرافمونه شیر بچه : بابا بابا اون که سایه ش می افته رو دمم اون هم علفه شیر پدر : نه اون علف نیست شیر بچه : بابا بابا تو گفتی چیزای سبز شیر پدر: هر چی بابات گفت گوش کن

اجازه دهید بببنیم چرا اینجا هستیم فرض کنید حیوانات بخواهند از روشهای آموزشی ما استفاده کنند و به بچه هایشان آموزش دهند شیر پدر: ما شیرها غرش می کنیم شیر پدر: غرش یعنی صدای بلند شیر پدر: صوت نوعی انرژیه که در هوا جریان پیدا می کنه شیر پدر: اگر هوا نباشه صدا نیست شیر