یک زندگی و دو انتخاب:

انتخاب کن توسط مسائلت شکار شوی یا انتخاب کن مسائلت را شکار کنی. انتخاب دیگری درکار نیست. «فیل سیاه»

مهدی نصری

کوتاه درباره مهدی نصری

رویای شاپرکی با خال قرمز ،کویر بی طوفان کویر نیست

در رویایم شاپرکی هستم
سفید با خالهای قرمز
رها از پیله سکوت
تکرار و تکرار می شود
الان به من گوش کن
فقط گوش کن
مبارزی سرسختم
فاتح نبردهای زیاد
اما خسته
خسته از نبرد
دیگر رمقی نیست
که با قلبم بجنگم
کویر بی طوفان کویر نیست

رویای شاپرکی با خال قرمز ،کویر بی طوفان کویر نیست بیشتر بخوانید »

سطل تفکیک زباله و احساسات

نمی دانم چرا شهرداری سطل تفکیک زباله و احساسات نمی گذارد به احساسم نیازی نیست کار هر روزم است بخشی از احساساتم را می گذارم در پاکت زباله دم در گاهی بخشی از وجودم او نگاهم را نمی خواهد احساسم را نمی خواهد شادیم را جستجو نمی کند سالهاست برق چشمانم کورسو میزند خنده هایم

سطل تفکیک زباله و احساسات بیشتر بخوانید »

گلوله نخ رنگین

سر در نمی آورم گلوله نخی رنگینم؟ سردرگم و رها شده من در پی یک لحظه یا لحظه در پی من کرده صیاد هوسی ناب کرده من کدامم لحظه؟ در تب و تاب لحظه می برد مرا در کنجی انتظاری بیهوده؟ خاکستر یک آتش هوس یک بوسه انتظاری بیهوده؟ ناگزیرم از آن انتظار یک افسون

گلوله نخ رنگین بیشتر بخوانید »

کافه و رفیقی جدید

و نخواهد دید او روزی را که بشیند رو در رو
 و چشم در چشم عشق روزهای جوانی
در گوشه کافه ای که دمی خوش باشد
و فقط می بیند چینها را
بر رخ  پرنده سینه سرخش ،عشقش 
بی هیچ آوازی که با هم آغاز کنند

کافه و رفیقی جدید بیشتر بخوانید »

گفت و شنود قیاس،صفت

گفتم ؛ من به ضعف و کمبود خود آگاهم ، به اینکه ناتوانم از چیره شدن بر اینها ، اما تو ؟
سکوت بلندی کرد و

گفت آگاهی؟یا تصور می کنی آگاهی ؟یا بر قیاس خود اگاهی؟
گفت ضعف نیست صفت نیست زاده یک قیاس نیست؟
تند نگو باز نگو
توان و ناتوان چیست؟
چیره تویی ؟چیره منم
آمده از خیال تو
آمده از قیاس تو

گفت و شنود قیاس،صفت بیشتر بخوانید »

قانون ابدی دو دلداده

دلگیر نشو،رنج این دوری را تاب بیاور هیچ چیز ابدی نیست ، پرنیان ، شبق گون ، امواج دریایی ناآرام و وحشی ، رگه هایی از طلای ناب، شرابی،یا به رنگ خورشید هنگام غروب، فرقی ندارد، می خواهم از تو جدا شوم پر پرواز را ازمن گرفتی، به رهایی می اندیشم آرام نخواهم گرفت ،

قانون ابدی دو دلداده بیشتر بخوانید »

حیران شوم من در انتخاب انگور، یا ناپختگیم در انتخاب تاکی مهجور، نه انگور به سخن اید و نه تاکستان

گاهی انتخاب می کنی و اتفاقی در راه گاهی اتفاقی نو و نه سرنوشت فردا گاه اتفاقی ساده و انتخابی در راه انتخاب است در سر هر چار را دست تو می سازد و نه فقط این دنیا نه تو می سازی و نه فقط این دنیا انگور تاک را به می ناب تبدیل کنی

حیران شوم من در انتخاب انگور، یا ناپختگیم در انتخاب تاکی مهجور، نه انگور به سخن اید و نه تاکستان بیشتر بخوانید »

نامش دانایی ست ،معشوقیست بس حسودتر از معشوق زشت نادانی

از معشوق زشت خود به ستوه آمده بودم به قصد یافتن عشقی دیگر با امید زیاد پای در رکاب گذاشتم معشوق زیبای دیگری یافتم لبخندی دلفریب از جنس حقیقت داشت شیفته اش شدم و به او دل بستم اما نمی دانستم او عاشقتر از من است نامش دانایی ست ،او را خطرناکتر از عروس قبلی

نامش دانایی ست ،معشوقیست بس حسودتر از معشوق زشت نادانی بیشتر بخوانید »