تجربیات یک اسان ساده دل روستایی ایرانی و قوانین شهری شدن
انسان شهری و انسان افسانه ای
ساده دل روستایی ما فکر می کرد مردم شهر به چیزهایی که میگن اعتقاد دارن
اولین بار با کلمه صداقت روبرو شد دید همه میگن ما از صداقت خوشمون میاد و ما ادمای صادقی هستیم
البته ساده دل روستایی چون خودش صادق بود فکر می کرد مردم شهر هم همینطورن
اما دید هر جا حرفش رو میزنه و نطرش رو میگه ادمها اشفته و خشمگین میشن
اولش فکر کرد حرفاش بد بوده یا لهجه اش مشکل داره یا به زبون اونا وارد نیست،به قول شهریها کلام را باید تلطیف کرد ، اما بعد دید نه مشکل چیزه دیگه ایه
این دفعه سعی کرد بیشتر در رفتار مردم دقت کنه و شروع کرد برای خودش قانون گذاشتن
تجربیات یک اسان ساده دل روستایی ایرانی
تجربیات یک اسان ساده دل روستایی ایرانی و قوانین شهری شدن بیشتر بخوانید »